مچیللغتنامه دهخدامچیل . [ م َ ] (اِ) به لهجه ٔ مردم طهران ، تخمی که در جایی نهند تا مرغ همیشه بدانجا تخم نهد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مچی [ م َ ] و مچر شود.
پوشانش قالبmould coating, mould facing, mould dressingواژههای مصوب فرهنگستانایجاد پوششی مقاوم بر روی قالبهای عموماً ماسهای برای جلوگیری از برهمکنشهای حرارتی یا شیمیایی یا فیزیکی مواد مذاب و قالب
بازار بزرگmall, shopping mallواژههای مصوب فرهنگستانفضایی سرپوشیده یا سرباز که خودرو اجازة رفتوآمد در آن ندارد و دربردارندة شمار بسیاری مغازه و فروشگاه و غذاخوری است
مچرلغتنامه دهخدامچر. [ م َ چ ِ ] (اِ) یک دانه تخم که در جایی نهند تا سپس همیشه مرغ در آنجا تخم گذارد. نشانه . فال . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مچی و مچیل شود.
مچیلغتنامه دهخدامچی . [ م َ ] (اِ) تخم مرغ که به نشانه ، در لانه یا در غیر آنجا گذارند تا مرغ هربار بر روی آن تخم گذارد (مصطلح طالقان قزوین ). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مچر و مچیل شود.