خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مژگان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مژگان
لغتنامه دهخدا
مژگان . [ م ُ / م ِ ژَ / ژِ / ژْ ] (اِ) جمع مژه است که موی پلک چشم باشد یعنی مژه ها. (برهان ) (آنندراج ). مویهای پلک چشم . (ناظم الاطباء). جمع مژه . (غیاث ). همه ٔ مژه ها که موهای پلک چشم باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). موهای ریزی که لبه ٔ قدامی ک...
-
واژههای مشابه
-
خوش مژگان
لغتنامه دهخدا
خوش مژگان . [ خوَش ْ / خُش ْ م ُ ] (ص مرکب ) کنایه از خوش چشم . آنکه مژگان زیبا و خوب دارد.
-
انقلاب مژگان
لغتنامه دهخدا
انقلاب مژگان . [ اِ ق ِ ب ِ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) انقلاب جفن . رجوع به انقلاب جفن شود.
-
زخم مژگان
لغتنامه دهخدا
زخم مژگان . [ زَ م ِ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) غالباً بمعنی چشم زخم است . (آنندراج ) : زخم مژگان عرب بهر قبول کعبه بس در قدم خار مغیلان گر نباشد گو مباش .نظیری .
-
گوهر مژگان
لغتنامه دهخدا
گوهر مژگان . [ گ َ / گُو هََ رِ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از اشک چشم باشد. (مجموعه ٔ مترادفات ).
-
آب مژگان
لغتنامه دهخدا
آب مژگان . [ ب ِ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اشک :ببدرود کردن رخ هر کسی ببوسید با آب مژگان بسی .فردوسی .
-
جستوجو در متن
-
قردة
لغتنامه دهخدا
قردة. [ ] (اِ) قسمی شپش که در مژگان پدید آید، و آن غیر قمقام و غیر صبیان است که آن دو نیز در مژگان پدید شوند. و پایهای آن پدید باشد. (از ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
نیشترزار
لغتنامه دهخدا
نیشترزار. [ ت َ ] (اِ مرکب ) نیشترستان . کنایه از مژگان معشوق . (ناظم الاطباء).
-
صبیان
لغتنامه دهخدا
صبیان . [ ص ِ ] (ع اِ) قسمی شپش که در مژگان پدید آید و آن غیر قردة و غیر قمقام است که آن دو نیز در مژگان پدید شوند. این شپش سخت خرد و سپید باشد و اندر بن مژگان پیدا شود. (از ذخیره ٔ خوارزمشاهی نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). ظاهراً این کلمه صئبان است ...
-
اجفان
لغتنامه دهخدا
اجفان . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ جَفن . پلکهای چشم . مژگان . || غلافهای شمشیر. || شاخهای رز.
-
شفره
لغتنامه دهخدا
شفره . [ ش ُ رَ / رِ ] (اِ) پلک چشم که مژگان بر وی روید. (غیاث اللغات ) (از ناظم الاطباء).
-
انقلاب جفن
لغتنامه دهخدا
انقلاب جفن . [ اِ ق ِ ب ِ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یا انقلاب الجفن ؛ شفرة. (از قاموس ابوعلی سینا چ تهران کتاب 3 ص 68). میل مژه بدرون چشم . (یادداشت مؤلف ). انقلاب مژگان . کجی مژگان . کژی مژه . و رجوع به انقلاب الشعر شود.
-
قیقاچ
لغتنامه دهخدا
قیقاچ . [ ق َ / ق ِ ] (ترکی ، ص ، اِ) خم : چه غم رخسارش ار قیقاچ مژگان رسا داردکه جوشی از خط نارسته در زیر قبا دارد. محسن تأثیر (از آنندراج ).مشق قیقاچی که آن برگشته مژگان کرد و رفت لاله زار سینه ٔ ما را گلستان کرد و رفت . داراب بیک (از آنندراج ).رج...