لغتنامه دهخدا
مکادة.[ م َ دَ ] (ع مص ) نزدیک شدن . (تاج المصادر بیهقی ). مکاد. کَود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مکاد و کود شود. || خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). || چون کسی چیزی طلب کند و اراده ٔ دادن نداشته باشد می گوید: لا و لامکادة؛ نخواهم داد و اراده ٔ داد