مکانیکیلغتنامه دهخدامکانیکی . [ م ِ ] (ص نسبی ) منسوب به مکانیک : صنایع مکانیکی . || (اِ مرکب ) جایی که امور مربوط به مکانیک انجام شود: مغازه ٔ مکانیکی . || (حامص ) عمل مکانیک . هنر و فن در امور مکانیک .
واحد مکانیکیلغتنامه دهخداواحد مکانیکی . [ ح ِ دِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) واحد مربوط بیکی از شعب علم مکانیک که رشته ای از دانش فیزیک است . این گونه واحدها عبارتند از واحد نیرو و یا قوه ، واحد کار ، واحد توان یا قدرت و واحد فشار .
دارک مکانیکیmechanical davitواژههای مصوب فرهنگستاننوعی دارک که، برخلاف دیگر دارکها که با دست کار میکنند، با چرخدنده و افزارهای مکانیکی کار میکند
واحد مکانیکیلغتنامه دهخداواحد مکانیکی . [ ح ِ دِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) واحد مربوط بیکی از شعب علم مکانیک که رشته ای از دانش فیزیک است . این گونه واحدها عبارتند از واحد نیرو و یا قوه ، واحد کار ، واحد توان یا قدرت و واحد فشار .
دارک مکانیکیmechanical davitواژههای مصوب فرهنگستاننوعی دارک که، برخلاف دیگر دارکها که با دست کار میکنند، با چرخدنده و افزارهای مکانیکی کار میکند
دردگیرندۀ مکانیکیmechanical nociceptorواژههای مصوب فرهنگستاندردگیرندهای در اعصاب میلیندار که بیش از هر محرکی به جابهجایی مکانیکی پوست حساس است متـ . گیرندۀ مکانیکی آستانهبالا high-threshold mechanoreceptor
اندودکاری مکانیکیmechanical platingواژههای مصوب فرهنگستانپوششدهی یک سطح با نشاندن ذرات بسیار ریز فلز بر آن
واحد مکانیکیلغتنامه دهخداواحد مکانیکی . [ ح ِ دِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) واحد مربوط بیکی از شعب علم مکانیک که رشته ای از دانش فیزیک است . این گونه واحدها عبارتند از واحد نیرو و یا قوه ، واحد کار ، واحد توان یا قدرت و واحد فشار .
دارک مکانیکیmechanical davitواژههای مصوب فرهنگستاننوعی دارک که، برخلاف دیگر دارکها که با دست کار میکنند، با چرخدنده و افزارهای مکانیکی کار میکند
دردگیرندۀ مکانیکیmechanical nociceptorواژههای مصوب فرهنگستاندردگیرندهای در اعصاب میلیندار که بیش از هر محرکی به جابهجایی مکانیکی پوست حساس است متـ . گیرندۀ مکانیکی آستانهبالا high-threshold mechanoreceptor
اندودکاری مکانیکیmechanical platingواژههای مصوب فرهنگستانپوششدهی یک سطح با نشاندن ذرات بسیار ریز فلز بر آن