مقتبةلغتنامه دهخدامقتبة. [ م ُ ت َب ْ ب َ ] (ع ص ) ید مقتبة؛ دست بریده . (ناظم الاطباء). و رجوع به اقتباب شود.
مکتبیلغتنامه دهخدامکتبی . [ م َ ت َ ] (ص نسبی ) منسوب به مکتب . وابسته به مکتب . مکتب رو: هر بچه مکتبی این مطلب را به خوبی می داند. و رجوع به مکتب شود.
علیرضالغتنامه دهخداعلیرضا. [ ع َ رِ ] (اِخ ) ابن یعقوب طرابزونی .منطقی بود. او راست : مغنی الطلاب علی ایساغوجی ، که درسال 1299 هَ . ق . از تألیف آن فراغت یافت . (از معجم المؤلفین بنقل از فهرس المنطق مکتبه ٔ بلدیه ص 34).
حسینلغتنامه دهخداحسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن محمد. معروف به ابن الفراء مکنی به ابوعلی . از رجال سیاسی قرن چهارم هجری و دهم میلادی است . او راست : «رسل الملوک و من یصلح للرسالة و السفارة». (معجم المؤمنین از فهرست مکتبه ٔ ظاهریه ٔ دمشق ).