مکرراًلغتنامه دهخدامکرراً. [ م ُ ک َرْ رَ رَن ْ ] (ع ق ) بارها. به کرات . به دفعات : مکرراً عرایض مشتمل بر شکایات به پایه ٔ سریراعلی می فرستادند. (عالم آرای عباسی ). و رجوع به مکرر شود.
مقرریلغتنامه دهخدامقرری . [ م ُ ق َرْ رَ ] (ص نسبی ) منسوب به مقرر. رجوع به مقرر شود. || (اِ) نوعی مواجب . راتبه . راستاد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در قدیم به معنی حقوق و مواجب و وظیفه بکار می رفته است . (ترمینولوژی حقوق ، تألیف جعفری لنگرودی ). قرارداد دائمی و همیشگی و مستمری و راتب . (ن
ازسرگیریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عدد یری، عود، برگشت، رجعت تواتر، بسامد، کثرت وقوع، حرکت برگشتی، نوسان مکررگویی