مکماحلغتنامه دهخدامکماح . [ م ِ ] (ع ص ) ماده شتری که نزدیک به زاییدن رسیده باشد. ج ، مکامیح . (ناظم الاطباء). واحد مکامیح است . (از اقرب الموارد). و رجوع به مکامیح شود.
مقماءةلغتنامه دهخدامقماءة. [ م َ م َ ءَ ] (ع اِ) جایی که آفتاب نرسد. مقموءة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مکماءةلغتنامه دهخدامکماءة. [ م َ م َ ءَ ] (ع اِ) سماروغ زار. مکموءة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ). و رجوع به مکموءة شود.
مقاماءةلغتنامه دهخدامقاماءة. [ م ُ م َ ءَ ] (ع مص ) موافقت کردن با کسی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مقاماةلغتنامه دهخدامقاماة. [ م ُ ] (ع مص ) (از «ق م ی ») سازواری کردن . گویند: مایقامینی الشی ٔ؛ ای مایوافقنی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ما یقامینی الشی ٔ مقاماة؛ سازواری و موافقت نکرد مرا آن چیز. (ناظم الاطباء).
مقامگاهلغتنامه دهخدامقامگاه . [ م ُ ] (اِ مرکب ) مَثوی ̍. (دهار). اقامتگاه . محل اقامت : نصربن احمد گفت : تابستان کجا رویم که از این خوشتر مقامگاه نباشد، مهرگان برویم . (چهارمقاله ص 51). چون ابوسعید شیبی به قومس رسید که مقامگاه نصر بود با
مکامیحلغتنامه دهخدامکامیح . [ م َ ] (ع ص ، اِ) شتران شب سیر کننده جهت به آب آمدن بامدادان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ج ِ مِکماح . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مکماح شود.