مکمل غذاییfood supplementواژههای مصوب فرهنگستانمادۀ مغذی خاصی که بیش از میزان طبیعی به یک غذا اضافه میشود متـ . مکمل supplement
مقمللغتنامه دهخدامقمل . [ م ِ م َ ] (ع ص ) بی نیاز و توانگر سپس درویشی و نیازمندی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آن که بعد از فقر بی نیاز گردد. (از اقرب الموارد).
مکمللغتنامه دهخدامکمل . [ م ِ م َ ] (ع ص ) مرد کامل در نیکی و بدی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مکمللغتنامه دهخدامکمل . [ م ُ ک َم ْ م َ ] (ع ص ) تمام و کامل گردانیده شده . (غیاث ) (آنندراج ). تمام گشته و نیکوشده و کاملتر و نیکوتر. (ناظم الاطباء). تام . تمام . کامل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : اگر فرض کنیم که یک هزار مرد سلاح مکمل در صحرایی جمع کنند، به بلندی
مکمللغتنامه دهخدامکمل .[ م ُ ک َم ْ م ِ ] (ع ص ) تمام و کامل گرداننده . (غیاث )(آنندراج ). تمام کننده . مُتِم ّ. کامل کننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مجرد نسب علت بزرگی و پادشاهی نیست و الا حسب ذاتی وجوداً و عدماً مکمل ومنقص آن نتواند بود. (مرزبان نامه چ قزوینی ص
مکملافزایی غذاییfood supplementationواژههای مصوب فرهنگستانافزودن مکملهای غذایی به مواد غذایی متـ . مکملافزایی supplementation
مکمل غذایی درونرگیintravenous supplementواژههای مصوب فرهنگستانمادۀ مغذی خاصی که بیش از میزان طبیعی ازطریق تزریق درونرگی به فرد داده شود
مکمل غذایی درونماهیچهایintramascular supplementواژههای مصوب فرهنگستانمادۀ مغذی خاصی که بیش از میزان طبیعی ازطریق تزریق درونماهیچهای به فرد داده شود
مکمل غذایی رژیمیdietary supplementواژههای مصوب فرهنگستانمادۀ مغذی خاصی که در یک رژیم غذایی خاص، بیش از میزان طبیعی به یک مادۀ غذایی افزوده میشود
ارزش مکملی پروتئینprotein supplementary valueواژههای مصوب فرهنگستانقابلیت پروتئین مصرفشده بهعنوان مکمل غذایی در ایجاد تراز نتیروژن، در مقایسه با پروتئین مبنا
مکمللغتنامه دهخدامکمل . [ م ِ م َ ] (ع ص ) مرد کامل در نیکی و بدی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مکمللغتنامه دهخدامکمل . [ م ُ ک َم ْ م َ ] (ع ص ) تمام و کامل گردانیده شده . (غیاث ) (آنندراج ). تمام گشته و نیکوشده و کاملتر و نیکوتر. (ناظم الاطباء). تام . تمام . کامل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : اگر فرض کنیم که یک هزار مرد سلاح مکمل در صحرایی جمع کنند، به بلندی
مکمللغتنامه دهخدامکمل .[ م ُ ک َم ْ م ِ ] (ع ص ) تمام و کامل گرداننده . (غیاث )(آنندراج ). تمام کننده . مُتِم ّ. کامل کننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مجرد نسب علت بزرگی و پادشاهی نیست و الا حسب ذاتی وجوداً و عدماً مکمل ومنقص آن نتواند بود. (مرزبان نامه چ قزوینی ص
مکمللغتنامه دهخدامکمل . [ م ِ م َ ] (ع ص ) مرد کامل در نیکی و بدی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مکمللغتنامه دهخدامکمل . [ م ُ ک َم ْ م َ ] (ع ص ) تمام و کامل گردانیده شده . (غیاث ) (آنندراج ). تمام گشته و نیکوشده و کاملتر و نیکوتر. (ناظم الاطباء). تام . تمام . کامل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : اگر فرض کنیم که یک هزار مرد سلاح مکمل در صحرایی جمع کنند، به بلندی
مکمللغتنامه دهخدامکمل .[ م ُ ک َم ْ م ِ ] (ع ص ) تمام و کامل گرداننده . (غیاث )(آنندراج ). تمام کننده . مُتِم ّ. کامل کننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مجرد نسب علت بزرگی و پادشاهی نیست و الا حسب ذاتی وجوداً و عدماً مکمل ومنقص آن نتواند بود. (مرزبان نامه چ قزوینی ص