مردگیرلغتنامه دهخدامردگیر. [ م َ ] (اِ مرکب ) سلاحی است که سرکج بود مانند چوگان . (از انجمن آرا) (از برهان قاطع). آن رامردآهنگ نیز گویند. (از ناظم الاطباء). || (نف مرکب ) مردم انداز. (برهان قاطع ذیل مردم انداز).
مردارلغتنامه دهخدامردار. [ م ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) لاشه ٔ مرده . لاشه و جسد حیوانی که ذبح نشده مرده است و در شرع نجس است و خوردن گوشت آن جایز نیست . جیفه . لاش . لش : همی خورد افکنده مردار اوی ز جامه برهنه تن خوار اوی . فردوسی .خو