خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مگل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مگل
/magal/
معنی
غوک؛ قورباغه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مگل
لغتنامه دهخدا
مگل . [ م َ گ َ ] (اِ) وزغ . (فرهنگ رشیدی ). وزق و غوک باشد. (برهان ) (آنندراج ). غوک و قرباغه . (ناظم الاطباء). ضفدع . (بحر الجواهر). چغز. غوک . وزغ . بزغ . غنجموش . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)« : فارسلنا علیهم » فروگشادیم و پیوستیم وریشان «الطوفان ...
-
مگل
لغتنامه دهخدا
مگل .[ م َ گ ِ ] (اِ) زلو را گویند و آن کرمی است سیاه رنگ که خون فاسد از بدن و اعضای مردم بمکد. (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) : در مجاری ّ حلق او گشته آب خونخوار و جان ستان چو مگل . فخری (از فرهنگ رشیدی ).و رجوع به مکل شود.
-
مگل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] magal غوک؛ قورباغه.
-
جستوجو در متن
-
گُل و مَنگُل
فرهنگ گنجواژه
نقش دار ، پارچه نقشدار، گل و مگل، خط و خال.
-
غوک
لغتنامه دهخدا
غوک . (اِ) جانوری است که در آب و زمین نمناک میماند، بعربی ضِفدِع (ضَفدَع ) گویند. (آنندراج ). حیوان کوچکی ذوالحیاتین که وزغ و چغر وچغز نیز گویند و به ترکی قرباغه نامند. (از ناظم الاطباء). جانوری است که در آب و خشکی هر دو زندگی کند.(فرهنگ نظام ). تلفظ...