مهشاملغتنامه دهخدامهشام . [ م ِ ] (ع ص ) ناقة مهشام ؛ شتر ماده ٔ زود لاغر شونده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
میاسملغتنامه دهخدامیاسم . [ م َ س ِ ] (ع اِ) ج ِ میسم . (منتهی الارب ، ماده ٔ وس م ) (ناظم الاطباء). ج ِ میسم به معنی آهن داغ و خوبی و زیبایی . (آنندراج ). رجوع به میسم شود.
مساملغتنامه دهخدامسام . [ م َ سام م ] (ع اِ) مسام الجسد؛ سوراخهای بن هر موی . (منتهی الارب ). سوراخهای بن موی . (دهار). سوراخها و منافذ بدن ، چون رستنگاههای موی ، و آن را میتوان جمع سُم ّ دانست به معنای سوراخ چون محاسن و حسن ، و یا واحد آن را مَسَم ّ فرض کرد چنانکه واحد عوائد را عائدة گفته ان
مساهملغتنامه دهخدامساهم . [ م ُ هَِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر مساهمة. شریک و انباز. (غیاث ) (آنندراج ). شریک . (ناظم الاطباء) : این قسمت را از آن جهت تسهیم خواندند که شاعر دیگری را در دانستن بعضی از آنچه نظم خواهد کردمساهم و مشارک گردانیده است . (از المعجم ص <span clas
مسعاملغتنامه دهخدامسعام . [ م ُ عام م / م ِ ](ع ص ) سریع، گویند: سیل مسعام ؛ توجبه و سیل شتاب و تیزرو و سریع. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
ثیاذوقلغتنامه دهخداثیاذوق . (اِخ ) طبیب معروف نصاری بمائه ٔ اول هجری در دولت بنی امیه . او پزشک حجاج بن یوسف ثقفی بود و حجاج باو اعتمادی تمام داشت و بدستور او عمل میکرد روایت کنند که روزی حجاج که عادت گل خواری داشت ازو پرسید دوای گل خوردن چیست گفت عزیمت مردی چون تو. حجاج از ان پس بترک آن عادت گ
صاحب بن عبادلغتنامه دهخداصاحب بن عباد. [ ح ِ ب ِب ْ ن ِ ع َب ْ با ] (اِخ ) نام وی اسماعیل ، مکنی به ابی القاسم و ملقب به صاحب و کافی الکفاة. ابن خلکان گوید: او نخستین کس است از وزراء که لقب صاحب گرفت بدان سبب که مصاحب ابوالفضل بن العمید بود و او را صاحب ِ ابن عمید میگفتند و چون به وزارت رسید این لقب