فراکِشَند مِهین میانگینmean high-water springsواژههای مصوب فرهنگستانمیانگین ارتفاع فراکِشَندها در مِهکِشَندهای یک مکان در طی یک دورۀ نوزدهساله
فروکِشَند مِهین میانگینmean low-water springsواژههای مصوب فرهنگستانمیانگین ارتفاع فروکِشَندها در مِهکِشَندهای یک مکان در طی یک دورۀ نوزدهساله
فروکِشَند فروتر مِهین میانگینmean lower low-water springsواژههای مصوب فرهنگستانمیانگین ارتفاع فروکِشَندهای فروتر در مِهکِشَندهای یک مکان در طی یک دورۀ نوزدهساله
میان دارفرهنگ فارسی عمیددر زورخانه، پهلوانی که میان گود قرار میگیرد و دیگران پابهپای او ورزش میکنند.
میان داریفرهنگ فارسی عمید۱. میاندار بودن.۲. شاخص و رهبر بودن در میان جمعی.⟨ میانداری کردن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] در میان جمعی خود را شاخص نمودن و جلبتوجه کردن: ◻︎ میان نداری و دارم عجب که هر ساعت / میان مجمع خوبان کنی میانداری (حافظ: ۸۸۸).