میانپایهinterstock, interstem, intermediate stock, intermediate scionواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از ترکیب پیوندی برای ایجاد سازگاری که بین پایه و پیوندک قرار داده میشود
میانگاهلغتنامه دهخدامیانگاه . (اِ مرکب ) درون . میان : پس میانگاه آن گوشت شکافته شود و جای ناف پدید آید. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). بر سر آن دکه سایه ها ساخته و در میان گاه آن گنبدی عظیم برآورده . (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 138). || قلب . قلب لشک
میانگاهدیکشنری فارسی به انگلیسیcenter, core, epicenter, hub, interval, middle, midpoint, midst, midway, navel, waist
بریدگی میانگاهmedian openingواژههای مصوب فرهنگستانمحلی از میانگاه که امکان دور زدن و عبور از عرض معبر را فراهم سازد متـ . بریدگی 2
چوپیوند دوگانهdouble graftingواژههای مصوب فرهنگستانچوپیوندی که در آن ابتدا میانپایه بر روی پایه و در سال بعد، پیوندک بر روی میانپایه پیوند زده میشود
پیوندزنی دوگانهdouble workingواژههای مصوب فرهنگستانقرار دادن میانپایه بین پایه و پیوندک با انجام دو پیوند جداگانه