مباسطةلغتنامه دهخدامباسطة. [ م ُ س َ طَ ] (ع مص ) با کسی فراخی ورزیدن و این عبارت از دوستی است . (آنندراج ). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
میبوسدگویش اصفهانی تکیه ای: mâč akere طاری: mâč akra طامه ای: mâč-e kere طرقی: mâč akera کشه ای: mâč akera نطنزی: mâč-e kere
يجب اندیکشنری عربی به فارسیبايد , بايست , ميبايستي , بايسته , ضروري , لا بد , زمان ماضي واسم مفعول فعل معينللاهس
گاوموسیلغتنامه دهخداگاوموسی . [ وِ سا] (اِخ ) مراد گاو ی است که ذکر آن در سوره ٔ بقره آمده و بنی اسرائیل به امر موسی میبایستی آن گاو را که موسی توصیف آن را کرده بود قربانی کنند : نور شمع از نقاب زردی یافت گاو موسی بها بزردی یافت .نظامی .<