میربارلغتنامه دهخدامیربار. (اِ مرکب ) رئیس تشریفات دربار. حاجب بار. آنکه مردم را برای آمدن به حضور پادشاه بار می دهد. (ناظم الاطباء). آن که مردم را بار دهد برای آمدن به حضور و این را در هندوستان داروغه ٔ دیوانخانه گویند. (آنندراج ) : داری سپهر هفتم و جبریل معتکف
مرگبارلغتنامه دهخدامرگبار. [ م َ ] (نف مرکب ) مرگ بارنده . آورنده ٔ مرگ . آنچه تولید مرگ کند. آنچه موجب مرگ شود.
مرگباردیکشنری فارسی به انگلیسیbane, baneful, deadly, deathly, fatal, killing, lethal, macabre, mortal, murderous, pestilent
بزرگلغتنامه دهخدابزرگ . [ ب ُ زُ ] (ص ) ضد خرد. (شرفنامه ٔ منیری ). ضد کوچک . (آنندراج ). نقیض کوچک . (ناظم الاطباء) (برهان ). مقابل کوچک ، چنانکه کلان مقابل خرد و درشت مقابل ریز و کبیر مقابل صغیر. مقابل خرد. اکبر.جلیل . ضخم . (یادداشت بخط دهخدا). عَبَنبل . نعند. (منتهی الارب ). شریف . (المنج