لغتنامه دهخدا
معانات . [ م ُ ] (ع مص ) رنج کشیدن . رنج چیزی کشیدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : نطاق طاقت از مقاسات آن بلا و معانات آن عنا تنگ آمد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). لشکر او به مقاسات اسفار و معانات اخطار متبرم گشته . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ <span class="hl"