پوشانش قالبmould coating, mould facing, mould dressingواژههای مصوب فرهنگستانایجاد پوششی مقاوم بر روی قالبهای عموماً ماسهای برای جلوگیری از برهمکنشهای حرارتی یا شیمیایی یا فیزیکی مواد مذاب و قالب
بازار بزرگmall, shopping mallواژههای مصوب فرهنگستانفضایی سرپوشیده یا سرباز که خودرو اجازة رفتوآمد در آن ندارد و دربردارندة شمار بسیاری مغازه و فروشگاه و غذاخوری است
میل میلیلغتنامه دهخدامیل میلی . (ص مرکب ) با راههای باریک (در جامه ). با راهها و خطوط. راه راه . (از یادداشت مؤلف ). میل میل .- پارچه ٔ میل میلی ؛ یعنی خطدار. تیره دار. راه راه .
nautical mileدیکشنری انگلیسی به فارسیمایل دریایی، میل دریایی انگلیس معادل 6076 فوت، میل دریایی امریکامعادل 6076/115 فوت
ایستگاه دریاییocean station, marine stationواژههای مصوب فرهنگستانمنطقۀ ویژهای از سطح اقیانوس تقریباً به شکل مربع با اضلاع 200 میل دریایی
واحد دریاییلغتنامه دهخداواحد دریایی . [ ح ِ دِ دَرْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) واحدهای دریای قدیم و جدید از اینقرارند: 1- لیو 25 درجه که برابر است با 4445 متر رجوع به لیو شود. <span class="hl" dir="l
واحد طوللغتنامه دهخداواحد طول . [ ح ِ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) واحدی است که برای سنجش طول اجسام به کار میرود. واحد طول در دستگاه .S.T.M متر است که یکی از سه واحد اساسی این دستگاه میباشد. رجو
میللغتنامه دهخدامیل . (معرب ، اِ) واحد مسافت . در روم قدیم برابر 1620 یارد انگلیسی و معادل با 1482 متر فرانسوی یا یک میل و نیم ایرانی موافق مقادیر جدید می باشد. مقدار منتهای درازی بصر از زمین . ج ، امیال و میول . (منتهی الار
میللغتنامه دهخدامیل . [ م َی ْ ی ِ ] (ع ص ) مرد بسیارمال . ج ، مالة. (منتهی الارب ، ماده ٔ م ول ) (ناظم الاطباء). مَوِّل . (منتهی الارب ).
میللغتنامه دهخدامیل . [ م ُی ْ ی َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مائل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به مائل شود.
میللغتنامه دهخدامیل . (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش خرقان شهرستان ساوه ، واقع در 14 هزارگزی شمال ساوه و 7هزارگزی راه عمومی با 255 تن سکنه آب آن از رودخانه ٔ علیشار و راه آن مالرو است .
میللغتنامه دهخدامیل . (ع اِ) هر آلت فلزی باریک و بلند. میله .- میل انگشتر ؛ میلی است فلزی مخروطی شکل که به وسیله ٔ آن حلقه ٔ انگشتر را بزرگ و یا صاف می کنند. (یادداشت لغت نامه ).- میل سوپاپ ؛ در اصطلاح مکانیکی محوری است که دارای برآمدگ
دایمیللغتنامه دهخدادایمیل . (اِخ ) نام قصبه ای در 219 هزارگزی جنوب مادریددر ایالت چودادریال اسپانیا. (قاموس الاعلام ترکی ).
درخمیللغتنامه دهخدادرخمیل . [ دُ رَ ] (ع اِ) سختی و بلا. (منتهی الارب ). داهیه . (اقرب الموارد). درخمین . درخبین . درخبیل . || (ص ) مرد سست رو گران سر. (منتهی الارب ).
درشمیللغتنامه دهخدادرشمیل . [ دَ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان درتازیان بخش مشیز شهرستان سیرجان واقع در80 هزارگزی خاور مشیز و سه هزارگزی جنوب راه مالرو راین به چهار طاق ، با 100 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از
دمامیللغتنامه دهخدادمامیل . [ دَ ] (ع اِ) ج ِ دُمَّل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (دهار). ج ِ دمل ، نوعی از ریش یا عام است . (آنندراج ). رجوع به دمل شود.
حدیث کمیللغتنامه دهخداحدیث کمیل . [ ح َ ث ِ ک ُ م َ ] (اِخ ) ابن زیاد. حدیثی است معروف از ساخته ٔ عرفا که به علی منسوب کرده اند و چنین آغاز شود: «ما لک و الحقیقة» و آنرا شرحها نوشته اند.