میکلغتنامه دهخدامیک . (اِخ ) دهی است از دهستان سرشیو بخش مرکزی شهرستان سقز، واقع در 50 هزارگزی جنوب سقز با 200 تن سکنه . آب آن از چشمه و رودخانه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5</
قاعدة ماکMac ruleواژههای مصوب فرهنگستانقاعدهای که بر اساس آن ژرفای چشمة بیهنجاری مغناطیسی با پهنای نمودار دامنههای آن پیوند پیدا میکند
چمکلغتنامه دهخداچمک . [ چ َ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان اسفندقه ٔ بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت که در 100 هزارگزی جنوب ساردوئیه و یک هزارگزی خاور راه فرعی جیرفت به بافت واقع است . جلگه و معتدل است و 340 تن سکنه دارد. آبش از قن
میکرونلغتنامه دهخدامیکرون . [ رُ ](فرانسوی ، اِ) واحد اندازه گیری قطر سلولها و میکربها و دیگر ذرات ذره بینی .
میکعةلغتنامه دهخدامیکعة. [ ک َ ع َ ] (ع اِ) بزن یا آهن آماج . ج ، میکَع. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || قصبةالانف . نای بینی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به قصبةالانف شود.
میکروگرافیلغتنامه دهخدامیکروگرافی . [ رُ گ ِ ] (فرانسوی ، اِ) خردنگاری . (لغات فرهنگستان ). علم مطالعه و بررسی ذرات به یاری میکروسکپ .
میکرونلغتنامه دهخدامیکرون . [ رُ ](فرانسوی ، اِ) واحد اندازه گیری قطر سلولها و میکربها و دیگر ذرات ذره بینی .
میکعةلغتنامه دهخدامیکعة. [ ک َ ع َ ] (ع اِ) بزن یا آهن آماج . ج ، میکَع. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || قصبةالانف . نای بینی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به قصبةالانف شود.
میکروگرافیلغتنامه دهخدامیکروگرافی . [ رُ گ ِ ] (فرانسوی ، اِ) خردنگاری . (لغات فرهنگستان ). علم مطالعه و بررسی ذرات به یاری میکروسکپ .
میک زدنلغتنامه دهخدامیک زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) (اصطلاح عامیانه ) مکیدن . مک زدن . (فرهنگ لغات عامیانه ).
دمیکلغتنامه دهخدادمیک . [ دَ ] (اِ) زمین و مرز و بوم . (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (از برهان ) (آنندراج ). صورت دیرینه ٔ کلمه ٔ زمین .
دمیکلغتنامه دهخدادمیک . [ دَ ] (ع اِ) برف . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || (ص ) شَهْرٌ دمیک ؛ ماه تمام . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). ماه تمام . (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
دمیکلغتنامه دهخدادمیک . [ دَم ْ ی َ / دَ م َ ی َ ] (اِخ ) نام قریه ای در نزدیکی غزنین که شهاب الدین غوری به زخم یکی از ملاحده در آنجا کشته شد. (از برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از آنندراج ).
حرمیکلغتنامه دهخداحرمیک . [ ح ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ریز بخش خورموج شهرستان بوشهر، در 102هزارگزی جنوب خاور خورموج . دامنه و کوهستانی وگرمسیر است . دارای 109 تن سکنه است . آب آن از چشمه و چاه و محصول آن غلات ، خرما، لبنیا
خامیکلغتنامه دهخداخامیک . [ ی َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرولایت شهرستان نیشابور. واقع در 21 هزارگزی جنوب باختری چکنه بالا. ناحیه ای است کوهستانی و معتدل . دارای 357 تن سکنه که شیعی مذهب و فارسی زبانند. این ده از قنات مشروب