میاندازمگویش کرمانشاهکلهری: xam گورانی: xam سنجابی: xam کولیایی: axam زنگنهای: xam جلالوندی: mâžem زولهای: mâžem کاکاوندی: mâžem هوزمانوندی: mâžem
می اندازمگویش اصفهانی تکیه ای: axusu(n) طاری: daraxosu(n) طامه ای: darexoso(n) طرقی: deraxoso(n) کشه ای: deraxoso(n) نطنزی: daraxoso(n)
نقشۀ همضخامتisopach map, thickness map, isopachous mapواژههای مصوب فرهنگستاننقشهای که ضخامت یک لایه یا سازند یا پیکرههای تختالی دیگر را در ناحیهای جغرافیایی نشان میدهد
همآغازmass start, mass strart raceواژههای مصوب فرهنگستاندر دوچرخهسواری، مسابقهای که در آن همۀ شرکتکنندگان همزمان و از یک محل مسابقه را شروع میکنند
واپوشیدنلغتنامه دهخداواپوشیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) پوشیدن : به سرانگشت بخواهی دل مسکینان برددست واپوش که من پنجه نمی اندازم . سعدی (کلیات چ فروغی ص 211).و رجوع به پوشیدن شود.
شهادهلغتنامه دهخداشهاده . [ ش َ دَ / دِ ] (از ع ، اِمص ) شهادة. شهادت : بگو شهاده سرت را ز تن جدا سازم میانه ٔ تن و جانت جدائی اندازم . ؟ (از یادداشت مؤلف ).و رجوع به شهادت و شهادة شود.
نیم اندازلغتنامه دهخدانیم انداز. [ اَ ] (ص مرکب ) در شاهد زیر ظاهراً به معنی نیمه تمام و اندک و مختصر آمده است : یکی صید رهائی دشمنم آتش عنانی کوکه در قید کمند آرد به سعی نیم اندازم . طالب (از بهارعجم و آنندراج ).
طرح فروشلغتنامه دهخداطرح فروش . [ طَ ف ُ ] (نف مرکب ) خوب صورت و زیبا و زیباپیکر، از عالم ِ نازفروش . (آنندراج ) : برد سودای مه طرح فروشی بازم عشق او ورزم و طرح دگری اندازم .سیفی (از آنندراج ).
رسنگرلغتنامه دهخدارسنگر. [ رَ س َ گ َ ] (ص مرکب ) کسی که ریسمان می سازد. (ناظم الاطباء). حبال . رسن ساز. رسن تاب . (یادداشت مؤلف ) : چون رسنگر ز پس آمد همه رفتار مرابه سغر مانم کز بازپس اندازم تیر.ابوشکور.