میجنبدگویش خلخالاَسکِستانی: ləvə دِروی: ləv.ə شالی: ləv.ə کَجَلی: tâkân ma:r.e/iya کَرنَقی: jənbə کَرینی: ləvə کُلوری: ləvə گیلَوانی: takân harə لِردی: ləvə
میجنبدگویش کرمانشاهکلهری: ǰeme:d/ ǰemyae:d گورانی: ǰeme:d/ ǰemyae:d سنجابی: ǰeme:d/ ǰemyae:d کولیایی: aǰeme:d زنگنهای: ǰeme:d/ǰemyae:d جلالوندی: maǰemen:/ maǰeme: زولهای: maǰemen:/ maǰeme: کاکاوندی: maǰemen:/ maǰeme: هوزمانوندی: maǰemen:/ maǰeme:
جنبذلغتنامه دهخداجنبذ. [ جُم ْ ب ُ ] (اِخ ) از دیههای نیشابور است و عجم آنرا گنبد گوید. گروهی از دانشمندان بدان منسوبند و به جنبذی شهرت دارند. (معجم البلدان ) (مراصد). رجوع به گنبد شود.
جنبدلغتنامه دهخداجنبد. [ جُم ْ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کنیه قان بخش ششتمد شهرستان سبزوار واقع در 16هزارگزی جنوب خاوری ششتمد. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 252 تن . آب آن از قنات و محصول آن غلات
جنبدلغتنامه دهخداجنبد. [ جُم ْ ب َ ] (معرب ، اِ) معرب گنبد. (آنندراج از فرهنگ وصاف ) (دزی ج 1 ص 222). رجوع به جنبذ شود.
جنبدلغتنامه دهخداجنبد. [ جُم ْ ب ِ ] (سریانی ،اِ) گُل را گویند که بعربی وَرد خوانند. (برهان ).- جنبدالرمّان ؛ گل انار بستانی است ، بشیرازی گل نار خوانند و منفعت وی نزدیک است بجلنار.
جنبذلغتنامه دهخداجنبذ. [ جُم ْ ب ُ ] (ع اِ) شکوفه ٔ انار. || غنچه ٔ ناشکفته از هر درخت . || گنبد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). و به این معنی دزی (ج 1 ص 222) بفتح باء ضبط کند. رجوع به دزی شود.
ذونوسانلغتنامه دهخداذونوسان . [ ن َ وَ ] (ع ص مرکب ) خداوند ناوش . آنکه چون ناو ایستاده بر جای جنبد.
لولندهلغتنامه دهخدالولنده . [ لو ل َ دَ / دِ ] (نف ) که لولد. که لول خورد. که در جای خویش جنبد، چون کرم در خشکی یا آب .
دیرجنبلغتنامه دهخدادیرجنب . [ جُمْب ْ ] (نف مرکب ) که دیر جنبد. که سریع الحرکة نباشد. کندحرکت . آنکه در شروع بکار کاهلی کند. (یادداشت مؤلف ).
جنبدلغتنامه دهخداجنبد. [ جُم ْ ب َ ] (معرب ، اِ) معرب گنبد. (آنندراج از فرهنگ وصاف ) (دزی ج 1 ص 222). رجوع به جنبذ شود.
جنبدلغتنامه دهخداجنبد. [ جُم ْ ب ِ ] (سریانی ،اِ) گُل را گویند که بعربی وَرد خوانند. (برهان ).- جنبدالرمّان ؛ گل انار بستانی است ، بشیرازی گل نار خوانند و منفعت وی نزدیک است بجلنار.