میسپاردگویش خلخالاَسکِستانی: darasmârə دِروی: da.r.asmar.ə شالی: dasmârə کَجَلی: a.n.desbar.e/iya کَرنَقی: daraspârə کَرینی: darasmârə کُلوری: darasmârə گیلَوانی: darasmârə لِردی: darasmarə
میسپاردگویش کرمانشاهکلهری: sepâre:d گورانی: sepâre:d سنجابی: sepâre:d کولیایی: aspâre: زنگنهای: sepâre:d جلالوندی: masepâre: زولهای: masepâre: کاکاوندی: masepâre: هوزمانوندی: masepâre:
شرط پمپpumping clauseواژههای مصوب فرهنگستانبندی در قراردادهای اجارة مایعبرها که در آن مقدار تخلیه یا بارگیری با پمپ شناور در 24 ساعت تعیین شده است و دو طرف ملزم به اجرای آن هستند
مِه اَبَرسردsupercooled fogواژههای مصوب فرهنگستانمِه دارای قطرکهای آب مایع در دمای پایینتر از صفر درجۀ سلسیوس
گروگذارلغتنامه دهخداگروگذار. [ گ ِ رَ / رُو گ ُ ] (نف مرکب ) راهن . گرودهنده . آنکه چیزی را به رهن سپارد.
مرسولهconsignment 2واژههای مصوب فرهنگستانکالایی که فرستنده در زمانی معین و با نشانی مشخصی به شرکت باربری میسپارد تا به گیرنده تحویل دهد
لویلغتنامه دهخدالوی . [ ل ِ ] (ع اِ) مماله ٔ لوا. درفش . عَلَم . و رجوع به لواء و لوا شود : سخن سپارد بیهوش را به بند بلاسخن سپارد هشیار را به عهد و لوی . ناصرخسرو.رتبت او نهاده منبر و تخت رفعت او سپرده عهد و لوی .<p class
وکللغتنامه دهخداوکل . [ وَ ک َ ] (ع ص ) (رجل ...) مرد عاجز که کار خود را به دیگری سپارد و بر وی تکیه نماید. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ).
مستودعلغتنامه دهخدامستودع . [ م ُ ت َ دِ ] (ع ص ) آنکه چیزی را به نزد کسی به امانت می سپارد. (از اقرب الموارد). ودیعه گذار. امانت گذار. رجوع به استیداع شود.