نائراتلغتنامه دهخدانائرات . [ ءِ ] (ع اِ) ج ِ نائره . نایرات : و صرصر نایرات فتن و بلا ایشان را به خاک فنا نسپرده بود، بدو متصل شدند. (جهانگشای جوینی ).
ناراضلغتنامه دهخداناراض .(ص مرکب ) ناراضی . ناخشنود. آن که خرسندی و خوشدلی وقناعت ندارد. (ناظم الاطباء). رجوع به ناراضی شود.
ناراحتلغتنامه دهخداناراحت . [ ح َ ] (ص مرکب ) در تداول ، ناآرام . بی آرام . که آرام و مطیع نیست . آشوب طلب . فتنه انگیز. طاغی . سرکش که آشوب و بلوا به پا می کند. شرانگیز. که آرام نمی گیرد. || که در آن راحت و آسایش نیست . که در آن نمی توان راحت بود: جای ناراحت . لباس ناراحت .
نائرةلغتنامه دهخدانائرة.[ ءِ رَ ] (ع اِ) نایره . آتش و شعله . (غیاث ) (آنندراج ). گرمی آتش و حرارت . (ناظم الاطباء). شرر. لهیب . آتش . (شمس اللغات ). ج ، نائرات ، نوایر : لشکریان را از برای دفع شر و اطفای آن نائره برنشاند. (سندبادنامه ص 202</s