تعمیر سوراخ مَنجیدnail hole repairواژههای مصوب فرهنگستاننوعی تعمیر سوراخهای تایر، در مواردی که قطر سوراخ ایجادشده در تایر باری تا 9/5 میلیمتر و در تایر سواری تا 6 میلیمتر باشد و سوراخ تا شانه دستکم 2/5 سانتیمتر فاصله داشته باشد
زخمهای ناخنیfinger nail pizzicatoواژههای مصوب فرهنگستاننوعی اجرای زخمهای که در آن از ناخن استفاده میشود
نال ناللغتنامه دهخدانال نال . (نف مرکب ) نالنده . با آه و زاری . نالان نالان : مهتر و کهتر همه با او به خشم عالم و جاهل همه ز او نال نال . ناصرخسرو.از دهر جفاپیشه زی که نالم گویم ز که کرده ست نال نالم . ناصرخ
چنگاللغتنامه دهخداچنگال . [ چ َ ] (اِ) (از: چنگ + آل ، پسوند) پنجه ٔ مردم . پنجه ٔ دست . (برهان ) (جهانگیری ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (شرفنامه ٔ منیری ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء).دست . مشت . پنجه ٔ آدمی چون کمی خم کنند : چو دیوان بدیدند کوپال اوی بدرید دلشان
gainedدیکشنری انگلیسی به فارسیبه دست آورد، رسیدن، سود بردن، نائل شدن، بدست اوردن، پیدا کردن، نائل شدن به، فایده دیدن، فایده بردن، کسب کردن، بهبودی یافتن، زیاد شدن، تسخیر کردن، پیش رفتن
نائللغتنامه دهخدانائل . [ ءِ ] (ع ص ) (از «ن ی ل ») آن که می یابد و حاصل میکند و میرسد به چیزی . (ناظم الاطباء). رسنده . یابنده . || رسیده . (ناظم الاطباء). دریافته .- نائل آمدن به ؛ رسیدن به . موفق شدن . دریافتن . به دست آوردن . تحصیل کردن .- <span class="hl"
نائللغتنامه دهخدانائل . [ءِ ] (اِخ ) ابن قیس . یکی از سرداران سپاه معاویةبن ابی سفیان در جنگ با علی بن ابیطالب . در حبیب السیر ج 1 ص 545 نام وی در جمع سران سپاه معاویه ذکر شده است .
نائللغتنامه دهخدانائل . [ ءِ ] (اِخ ) ابن فروةالعبسی یکی از شجاعان دیار شام به روزگار حکومت مروان و از سرشناسان قوم خویش بود. به سال 122 هَ . ق . هنگام قیام زیدبن علی در عراق ، نائل در کوفه بود و به جنگ زید شتافت . نصربن خزیمه (از طرفداران زید) به مقابله ٔ او
نائللغتنامه دهخدانائل . [ ءِ ] (اِخ ) ابن مطرف بن رزین بن انس السلمی . از رواة احادیث نبوی است . در المصاحف ص 104. حدیثی از او نقل شده است .
جرجس نتنائللغتنامه دهخداجرجس نتنائل . [ ج ِ ج ِ ؟ ] (اِخ ) او راست : 1- القرن الثامن عشر المیلادی . 2- تفسیر القداس . (از معجم المؤلفین ).
نائللغتنامه دهخدانائل . [ ءِ ] (ع ص ) (از «ن ی ل ») آن که می یابد و حاصل میکند و میرسد به چیزی . (ناظم الاطباء). رسنده . یابنده . || رسیده . (ناظم الاطباء). دریافته .- نائل آمدن به ؛ رسیدن به . موفق شدن . دریافتن . به دست آوردن . تحصیل کردن .- <span class="hl"
نائللغتنامه دهخدانائل . [ءِ ] (اِخ ) ابن قیس . یکی از سرداران سپاه معاویةبن ابی سفیان در جنگ با علی بن ابیطالب . در حبیب السیر ج 1 ص 545 نام وی در جمع سران سپاه معاویه ذکر شده است .
نائللغتنامه دهخدانائل . [ ءِ ] (اِخ ) ابن فروةالعبسی یکی از شجاعان دیار شام به روزگار حکومت مروان و از سرشناسان قوم خویش بود. به سال 122 هَ . ق . هنگام قیام زیدبن علی در عراق ، نائل در کوفه بود و به جنگ زید شتافت . نصربن خزیمه (از طرفداران زید) به مقابله ٔ او
نائللغتنامه دهخدانائل . [ ءِ ] (اِخ ) ابن مطرف بن رزین بن انس السلمی . از رواة احادیث نبوی است . در المصاحف ص 104. حدیثی از او نقل شده است .