نااستدنیلغتنامه دهخدانااستدنی . [ اِ ت َ دَ ] (ص لیاقت ) غیرقابل استدن . نگرفتنی . رجوع به استدن شود.
ناستدنیلغتنامه دهخداناستدنی . [ س ِ ت َ دَ ] (ص لیاقت )که قابل ستاندن نیست . که نباید آن را گرفت . که درخور پذیرفتن و قبول کردن و گرفتن نیست . مقابل ستدنی .
نااستدنلغتنامه دهخدانااستدن . [ اِ ت َ دَ ] (مص منفی ) مقابل استاندن . نگرفتن . || ناایستاندن . || ناایستادن . نااستادن . توقف نکردن . برپانماندن . رجوع به ایستادن و استادن و استاندن شود.
ناستائیدنلغتنامه دهخداناستائیدن . [ س ِ دَ ] (مص منفی ) نستودن . ناستودن . ستایش نکردن . نستائیدن . مقابل ستائیدن .
ناستدنلغتنامه دهخداناستدن . [ س ِ ت َ دَ ] (مص منفی ) نستدن . نستاندن . نگرفتن . نپذیرفتن . مقابل ستدن : چندانکه مروتست در دادن در ناستدن هزار چندانست . انوری .قدرت بخشش اگر نیست مرا باکی نیست قدرت ناستدن هست و ﷲ الحمد.<p cla
سنگ بر سنگ ناایستادنلغتنامه دهخداسنگ بر سنگ ناایستادن . [ س َ ب َ س َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از هنگامه ٔسخت . (آنندراج ). سنگ روی سنگ بند نشدن : بکوه آرد نهیب او گر آهنگ ناستد سنگ آنجا بر سر سنگ .سلیم (از آنندراج ).