نابجالغتنامه دهخدانابجا.[ ب ِ ] (ص مرکب ) در غیر محل . نه بجای خویش . بی جا. بی مورد. بی موقع. مقابل بجا: گفتاری نابجا. اعمالی نابجا. کارهای نابجا. || در اصطلاح طبیعی ، عَرَضی . (لغات فرهنگستان ).
نابجادیکشنری فارسی به انگلیسیill-advised, ill-considered, improper, inapt, incorrect, infelicitous, injudicious, inopportune, mistaken
ضربان فراریescape beatواژههای مصوب فرهنگستانضربان نابجایی که به دنبال وقفۀ طولانیتر از حد معمول بین تکانههای برخاسته از گره سینوسی ـ دهلیزی اتفاق میافتد
دنهلغتنامه دهخدادنه . [ دَ ن َ / ن ِ ] (اِ) صدا و ندا و زمزمه را گویند که از غایت خوشی و نشاط خاطر از آدمی سر زند. (از برهان ) (انجمن آرا) (از فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || خوشحالی . شادی . خرام و رفتار به نشاط. اسم از دنیدن . فیریدگی . غ
دنگلغتنامه دهخدادنگ . [ دَ ] (ص ) احمق و بیهوش . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بی خبر و ابله و نادان . (ناظم الاطباء). بی خبر و بی هوش و احمق . (از برهان ).دیوانه و حیران و احمق و ابله . (غیاث ). دیوانه و بیهوش . (شرفنامه ٔ منیری ). گیج . هاج . سرگشته . مات . دند.(یادداشت مؤلف ). احمق . (فرهنگ