نابسامانلغتنامه دهخدانابسامان . [ ب ِ ] (ص مرکب ) بی ساز و برگ . (ناظم الاطباء). چیزی که هیچ سامان و اسباب با خود نداشته باشد. (آنندراج ). مختل . || بی سامان . بی سرانجام . بدون ترتیب و نظم و آراستگی . (ناظم الاطباء). آشفته کار. بی هنجار : ای فلک سخت نابسامانی کژرو
نابساماندیکشنری فارسی به انگلیسیbroken, huggermugger, imbroglio, inchoate, messy, snarly, untidy, upside down
نابسامان کارلغتنامه دهخدانابسامان کار. [ ب ِ ] (ص مرکب ) هلوک . زانیه . بلایه . بدکاره : زنی نابسامان کار.
نابسامانلغتنامه دهخدانابسامان . [ ب ِ ] (ص مرکب ) بی ساز و برگ . (ناظم الاطباء). چیزی که هیچ سامان و اسباب با خود نداشته باشد. (آنندراج ). مختل . || بی سامان . بی سرانجام . بدون ترتیب و نظم و آراستگی . (ناظم الاطباء). آشفته کار. بی هنجار : ای فلک سخت نابسامانی کژرو
نابساماندیکشنری فارسی به انگلیسیbroken, huggermugger, imbroglio, inchoate, messy, snarly, untidy, upside down
نابسامانلغتنامه دهخدانابسامان . [ ب ِ ] (ص مرکب ) بی ساز و برگ . (ناظم الاطباء). چیزی که هیچ سامان و اسباب با خود نداشته باشد. (آنندراج ). مختل . || بی سامان . بی سرانجام . بدون ترتیب و نظم و آراستگی . (ناظم الاطباء). آشفته کار. بی هنجار : ای فلک سخت نابسامانی کژرو
نابساماندیکشنری فارسی به انگلیسیbroken, huggermugger, imbroglio, inchoate, messy, snarly, untidy, upside down
گور نابسامانdisarticulated burial, bone scatter burial, bone tumbled burial, tumbled bone burial, disordered burial, dismantled burial, bunched burial,واژههای مصوب فرهنگستانگوری که در آن بقایای استخوانی یک جسد پراکنده یا درهمریخته است