خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نابود کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ارداء
فرهنگ فارسی معین
( اِ) [ ع - فا. ] (مص م .) هلاک کردن ، نابود کردن .
-
امحاء
فرهنگ فارسی معین
(اِ) [ ع . ] (مص م .) ناپدید کردن ، نابود کردن .
-
ریشه کن کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ. کَ دَ) (مص م .) از بین بردن ، نابود کردن .
-
پست کردن
فرهنگ فارسی معین
(پَ. کَ دَ) (مص م .) 1 - کشتن ، نابود کردن . 2 - شکستن ، ویران کردن . 3 - دور کردن ، تهی کردن .
-
هبا کردن
فرهنگ فارسی معین
(هَ. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) تباه کردن ، نابود ساختن .
-
محو
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - ستردن ، زایل کردن . 2 - نابود کردن . 3 - پاک کردن نوشته .
-
انفاد
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) نابود کردن ، به پایان رسانیدن .
-
اهلاک
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) نابود کردن ، از میان بردن .
-
افناء
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) نیست کردن ، نابود گردانیدن .
-
گرد برآوردن
فرهنگ فارسی معین
(گَ. بَ وَ دَ) (مص م .) نیست و نابود کردن .
-
خرد کردن
فرهنگ فارسی معین
(خُ. کَ دَ) (مص م .) 1 - از هم پاشیدن ، ریزریز کردن . 2 - کشتن ، نابود کردن .
-
ازهاق
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .)1 - نیست کردن ، نابود کردن . 2 - گذراندن تیر از هدف . 3 - شناختن در رفتار.
-
تلف کردن
فرهنگ فارسی معین
(تَ لَ. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) 1 - به هدر دادن . 2 - نابود کردن .
-
زیبق کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) [ معر - فا. ] (مص م .) 1 - جیوه مالیدن به شیشه برای ساختن آیینه . 2 - نابود کردن .
-
بر باد دادن
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) (مص م .) 1 - از دست دادن . 2 - تلف کردن . 3 - نابود ساختن .