نوحهلغتنامه دهخدانوحه . [ ن َ / نُو ح َ / ح ِ ] (از ع ، اِ) بیان مصیبت . گریه کردن به آواز. (غیاث اللغات ). آواز ماتم . شیون . (آنندراج ). گریه به آواز بلند. زاری . ناله . فریاد و فغان .(ناظم الاطباء). ندبه . مویه . مویه گری
نوعةلغتنامه دهخدانوعة. [ ن َ ع َ ] (ع اِ) فاکهه ٔ تر. (منتهی الارب ). میوه ٔ تر و تازه . (ناظم الاطباء) (از متن اللغة).
ناحیۀ کمرlumbar region, regio lumbalis, regio lumbarisواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از ناحیۀ مهرهای در بالای ناحیۀ خاجی و پشت مهرههای کمر
تدفین زانوبرگشتهreversed knee flexed burial, backwards flexed burial, kneeling burial, semi-extended burial, prostrate burialواژههای مصوب فرهنگستانتدفینی که در آن جسد از ناحیۀ کمر خمیدگی ندارد، اما زاویۀ زانوان نسبت به بدن در نتیجۀ شکستن زانوان بین 360 تا 180 درجه است
کمردردلغتنامه دهخداکمردرد. [ ک َ م َ دَ ] (اِ مرکب ) درد و ناراحتئی که در ناحیه ٔ کمر عارض می شود . (فرهنگ فارسی معین ). پشت درد. وجعالظهر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
ناحیهلغتنامه دهخداناحیه . [ ] (اِخ ) (نهر...) نام نهری درکوفه . حمداﷲ مستوفی آرد: فرات شهرت تمام دارد. و درملک سواد که اکنون اعمال غازانی میخوانند از او نهرهای بسیار برمیدارند مثل نهر عیسی ... و نهر ناحیه که شهر کوفه و ضیاعش بر اوست . (نزهةالقلوب ج 3 ص <span c
ناحیهلغتنامه دهخداناحیه . [ ی َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اوزرود بخش نور شهرستان آمل واقع در بیست و چهار هزارگزی جنوب غربی بلده و چهل و پنج هزارگزی مشرق جاده ٔ شوسه ٔ چالوس (حدود کندوان ). کوهستانی و سردسیر است یکهزار تن سکنه دارد و فارسی را به لهجه ٔ مازندرانی تکلم میکنند. آبش از چشمه سار آز
ناحیهلغتنامه دهخداناحیه . [ ی َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خانمرود بخش هریس شهرستان اهر. در 11 هزارگزی جنوب غربی هریس و 21 هزارگزی جاده ٔ شوسه ٔ تبریز به اهر واقع است . جلگه است و هوائی معتدل دارد و
ناحیهلغتنامه دهخداناحیه . [ ی َ / ی ِ ] (از ع ، اِ) ناحیت . کرانه . طرفی از ولایت . رجوع به ناحیت و ناحیة شود : آمد خجسته مهرگان جشن بزرگ خسروان نارنج و نار و ارغوان آورد ازهر ناحیه . منوچهری .پایه
ناحیهفرهنگ فارسی عمید۱. جانب؛ جهت؛ طرف؛ کرانه.۲. قسمتی از کشور.۳. قسمتی از شهر در تقسیمات اداری؛ بخش.
چهارناحیهلغتنامه دهخداچهارناحیه . [ چ َ ی َ ] (اِخ ) نام بلوکی جانب شمالی شیراز است . 1- ناحیه ٔ دشت اوجان . 2- ناحیه ٔ دشت خسرو شیرین . 3- ناحیه ٔ دشت خون .4- نا
چهارناحیهلغتنامه دهخداچهارناحیه . [ چ َ ی َ ] (اِخ ) نام دهی مرکب از چهار بخش و در حقیقت مرکب از چهار ده به الموت قزوین که از آن جمله است : اسطلبر و معلم کلایه ... رجوع به معلم کلایه شود.
شش ناحیهلغتنامه دهخداشش ناحیه . [ ش ِ ی َ / ی ِ ] (اِخ ) از بلوکات ولایت قشقایی فارس . طول 126 هزار و عرض 66 هزار گز. حد شمالی : اصفهان . شرقی : چهار دانگه و آباده ٔ اقلید. غربی : بختیاری .جنوبی
سرحد شش ناحیهلغتنامه دهخداسرحد شش ناحیه . [س َ ح َدْ دِ ش ِ ی َ ] (اِخ ) بلوک از سردسیرات فارس . در میانه ٔ شمال و مغرب شیراز افتاده است . در همه چیز مانند سرحد چهاردانگه است . درازی آن از قریه ٔ کیفته تا گندمان بیست ویک فرسنگ و پهنای آن از اسفدران تا قریه ٔ میمند فلارد یازده فرسنگ . محدود است از جانب
میان ناحیهلغتنامه دهخدامیان ناحیه . [ ی َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خرم آباد شهرستان شهسوار، واقع در 7هزارگزی جنوب شهسوار با 160 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ چشمه ٔ گیله و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span class