ناخاستهلغتنامه دهخداناخاسته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) فطیر. (صراح ). ورنیامده [ خمیر] : خمیر این سخن فطیر است ناخاسته و زلف این عروس مشوش است ناپیراسته . (سندبادنامه ص 140).
نوخاستهلغتنامه دهخدانوخاسته . [ ن َ / نُو ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) تازه برخاسته و بلندشده . (ناظم الاطباء). || نودمیده . نوشکفته . نورس . نورُسته : زلیخای پژمرده ٔ کاسته بشد همچو شمشاد نوخاسته .<b
ناپیراستهلغتنامه دهخداناپیراسته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) آراسته نشده . (ناظم الاطباء). مقابل پیراسته : خمیر این سخن فطیر است ناخاسته و زلف این عروس مشوش است ناپیراسته . (سندبادنامه ص 140). || صاف و هموا
فطیرلغتنامه دهخدافطیر. [ ف َ ] (ع اِ) خلاف خمیر یعنی ناخاسته و هرچه زودی و شتابی کرده شود از وقت ادراک آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خمیر برنیامده . (برهان ).- امثال : بی مایه فطیر است ؛ منظور این است که اگر بنیاد چیزی درست نب