ناديدیکشنری عربی به فارسیچماق , گرز , خال گشنيز , خاج , باشگاه , انجمن , کانون , مجمع()چماق زدن , تشکيل باشگاه يا انجمن دادن
پالایة نادیNaudy filterواژههای مصوب فرهنگستانپالایة خطمحور یا شبکهمحور در حوزة مکان که بیهنجاریهایی با طولِموج کوتاهتر از طول پنجرة معین را آشکارسازی میکند و سپس آنها را با برونیابی از دادههای مجاور حذف میکند
روش نادیNaudy methodواژههای مصوب فرهنگستاننوعی روش خودکار، برپایة خط اندازهگیری برآورد ژرفا، که در آن محل و نوع بیهنجاری با استفاده از همبستگی متقابل دادههای خطی مغناطیسی مشاهدهشده با بیهنجاریهای نظری تعیین میشود
نادیلغتنامه دهخدانادی . (ع اِ) انجمن . (دهار). انجمن روز. انجمن وقتی که مجتمع باشند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). جای حدیث کردن . (مهذب الاسماء). انجمن و مجلس بحث مردم در روز. انجمن و مجلس مادام که مردم در آن مجتمعند و چون پراکنده شوند این اسم بر آن اطلاق نمی شود. (اقرب الموارد). انجمن هنگامی ک
نادیاتلغتنامه دهخدانادیات . (ع اِ) نادیات الشی ٔ؛ اوائله . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). اوایل آن چیز. (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
نادیلغتنامه دهخدانادی . (ع اِ) انجمن . (دهار). انجمن روز. انجمن وقتی که مجتمع باشند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). جای حدیث کردن . (مهذب الاسماء). انجمن و مجلس بحث مردم در روز. انجمن و مجلس مادام که مردم در آن مجتمعند و چون پراکنده شوند این اسم بر آن اطلاق نمی شود. (اقرب الموارد). انجمن هنگامی ک
نادیدگیلغتنامه دهخدانادیدگی . [ دی دَ / دِ ] (حامص مرکب ) افلاس . احتیاج . (آنندراج ). مفلسی . پریشانی . بی چیزی . افلاس . (ناظم الاطباء). || نادیده بودن . ندیده بودن . نوکیسگی . تازه به عرصه رسیدگی . جانگرفتگی . گدا چشمی . حریصی . گداطبعی . ندیدگی <span class="
مناديدیکشنری عربی به فارسیجارچي , پيشرو , جلودار , منادي , قاصد , از امدن ياوقوع چيزي خبر دادن , اعلا م کردن , راهنمايي کردن