لغتنامه دهخدا
ناروائی . [ رَ ](حامص مرکب ) روا نبودن . جایز نبودن . حرمت . عدم جواز. غیرمجاز بودن . || ظلم . ستم . بیداد. || کساد. (محمود بن عمر) (تاج المصادر بیهقی ).بی رونقی . نارواجی . زیف . تزیف . کاسد شدن . مقابل رائج بودن : و طاهر دبیر چون مترددی بود از ناروائ