ناروهلغتنامه دهخداناروه . [ نارْ وَ /رُ / نا ] (اِ) زبانه ٔ ترازو. زبانه ٔ قپان . (برهان ) (شعوری ). زبانه ٔ ترازو. (ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف ناره . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). رجوع به ناره شود.
ناروهلغتنامه دهخداناروه .(اِ) نارو. پرنده ای خوش آواز مانند جل و بلبل . (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). رجوع به نارو شود.
چنارویهلغتنامه دهخداچنارویه . [ چ ِ ؟ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: یکی از مزارع کوهستانی فارس است . (از مرآت البلدان ج 4 ص 273).
چنارویهلغتنامه دهخداچنارویه . [ چ ِ رَ؟ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: از مزارع بلوک کوهپایه ٔ کرمان است . (ازمرآت البلدان ج 4 ص 273).
نوراهلغتنامه دهخدانوراه . [ ن َ / نُو ] (ص مرکب ) نورَه ْ. نوپا. بچه ٔ انسان یا حیوانی دیگر که تازه به راه افتاده است . (یادداشت مؤلف ). || نوزین . (یادداشت مؤلف ). کره اسب که تازه زین بر آن نهاده اند.
ناروههلغتنامه دهخداناروهه . [ هَِ ] (اِخ ) از دهات ارادان بخش گرمسار شهرستان دماوند و در 7هزارگزی شمال شرقی گرمسار، در مسیر راه آهن شمال و کنار جاده ٔشوسه قدیم فیروزکوه ، در جلگه معتدل هوائی واقع است ،343 تن سکنه دارد و آبش از
نارولغتنامه دهخدانارو. (اِ) پرنده ای است خوش آواز مانند بلبل . جَل . (برهان قاطع) (از شعوری ). ناروه . (حاشیه ٔ برهان قاطعدکتر معین ) : نارو بنارون بر ساری بیاسمن برقمری بنسترن بر برداشتند آوا. کسائی (از آنندراج ).بزند نارو بر سرو
ناروههلغتنامه دهخداناروهه . [ هَِ ] (اِخ ) از دهات ارادان بخش گرمسار شهرستان دماوند و در 7هزارگزی شمال شرقی گرمسار، در مسیر راه آهن شمال و کنار جاده ٔشوسه قدیم فیروزکوه ، در جلگه معتدل هوائی واقع است ،343 تن سکنه دارد و آبش از