دِگرۀ نوریختneomorphic alleleواژههای مصوب فرهنگستاندِگرهای جهشیافته با فراورده یا فعالیتی نو متـ . نوریخت2 neomorph2
جهش نوریختneomorphic mutation,neomorphicواژههای مصوب فرهنگستانجهشی که به تولید دِگرهای با فعالیت نو منجر میشود متـ . نوریخت1 neomorph1
نوریختیneomorphismواژههای مصوب فرهنگستانتغییرشکل کانی بهنحویکه در آن ترکیب حفظ میشود، ولی اندازة بلورها کاهش یا افزایش مییابد
ناریختهلغتنامه دهخداناریخته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) نریخته . مقابل ریخته . رجوع به ریخته شود : اشک تو اگرچه هست تریاک ناریخته به چو زهر بر خاک . نظامی .هنوز آن طلسم برانگیخته در آن دشت مانده
ناریختهلغتنامه دهخداناریخته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) نریخته . مقابل ریخته . رجوع به ریخته شود : اشک تو اگرچه هست تریاک ناریخته به چو زهر بر خاک . نظامی .هنوز آن طلسم برانگیخته در آن دشت مانده