نازوریلغتنامه دهخدانازوری . (حامص مرکب ) بی طاقتی . (آنندراج ). ضعف . سستی . (ناظم الاطباء). بی زور بودن .
ناجوریدیکشنری فارسی به انگلیسیclash, disagreement, discrepancy, diversity, impropriety, ineptness, maladjustment, misfit, spottiness, variance
ناجورگویچگیanisocytosis, anisopoikilocytosisواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن اندازۀ سرخگویچههای خون دارای تنوع بیش از حد متعارف است
ناجورالغتنامه دهخداناجورا. (اِخ ) از فرزندان نوح پیغمبر و از اجداد ابراهیم خلیل است . در ص 43 تاریخ سیستان شرح این نسبت آمده است . و نیز رجوع به ناحور شود.