ناسازگارلغتنامه دهخداناسازگار. (ص مرکب ) هر آنچه سازگاری و موافقت ندارد. (ناظم الاطباء). تندخوی . بدمزاج . (شمس اللغات ).ناموافق . ستیزه جو. بدسلوک . ناملایم . دشمن خو. که سازگار نیست . که موافق طبع نیست . ناخوش طبع : که ناپایدارست و ناسازگارچنین بوده تا بوده این ر
ناسازگاردیکشنری فارسی به انگلیسیadverse, disadvantageous, disagreeable, discordant, dissonant, incompatible, incongruous, inconsistent, inharmonious, insalubrious, intransigent, recalcitrant, unsuited, maladjusted
ناسازگارلغتنامه دهخداناسازگار. (ص مرکب ) هر آنچه سازگاری و موافقت ندارد. (ناظم الاطباء). تندخوی . بدمزاج . (شمس اللغات ).ناموافق . ستیزه جو. بدسلوک . ناملایم . دشمن خو. که سازگار نیست . که موافق طبع نیست . ناخوش طبع : که ناپایدارست و ناسازگارچنین بوده تا بوده این ر
ناسازگاردیکشنری فارسی به انگلیسیadverse, disadvantageous, disagreeable, discordant, dissonant, incompatible, incongruous, inconsistent, inharmonious, insalubrious, intransigent, recalcitrant, unsuited, maladjusted
ناسازگارلغتنامه دهخداناسازگار. (ص مرکب ) هر آنچه سازگاری و موافقت ندارد. (ناظم الاطباء). تندخوی . بدمزاج . (شمس اللغات ).ناموافق . ستیزه جو. بدسلوک . ناملایم . دشمن خو. که سازگار نیست . که موافق طبع نیست . ناخوش طبع : که ناپایدارست و ناسازگارچنین بوده تا بوده این ر
دستگاه معادلههای ناسازگارinconsistent system of equationsواژههای مصوب فرهنگستان← معادلههای ناسازگار
پسماند ناسازگارincompatible wasteواژههای مصوب فرهنگستانپسماند خطرناکی که بهخودیخود در محل یا در مجاورت یا اختلاط با مواد یا پسماندهای دیگر ممکن است واکنش دهد و اثرات نامطلوب بر جای گذارد