ناسبیلغتنامه دهخداناسبی . (اِخ ) تخلص داوید روس لوک ناقد و هزل نویس آمریکائی است . وی به سال 1833 م . در بینگهامتون به دنیا آمد و در سال 1888 م . دنیا را بدرود گفت .
ناصبیلغتنامه دهخداناصبی . [ ص ِ ] (ص نسبی ) کسی که دشمن می دارد علی بن ابی طالب علیه السلام را. (ناظم الاطباء). ج ، ناصبیة. نواصب : ای حجت بنشسته به یمگان و سخنهات در جان و دل ناصبیان گشته چو پیکان . ناصرخسرو.نیست سر پرفساد ناصبی شو
گیاهان نوشابیbeverage plants, beverage cropsواژههای مصوب فرهنگستانگیاهانی که از قسمتهای مختلف آنها مانند برگ و میوه برای تهیۀ انواع نوشیدنیها استفاده میشود
ناشبةلغتنامه دهخداناشبة. [ ش ِ ب َ ] (ع ص ) تأنیث ناشب . (المنجد). رجوع به ناشب شود. || قومی که تیر می اندازند. مفردش ناشب است . (از معجم متن اللغة). گروه تیرانداز. (ناظم الاطباء). الرماة بالنشاب . (المنجد). تیرافکنان . تیراندازان .
مناسبیلغتنامه دهخدامناسبی . [ م ُ س ِ ] (حامص ) مأخوذ از تازی ، مناسبت و شایستگی . موافقت و سزاواری . (از ناظم الاطباء). مناسب بودن . رجوع به مناسب شود.
نامناسبیلغتنامه دهخدانامناسبی . [ م ُ س ِ ] (حامص مرکب ) مناسب نبودن . مناسبت نداشتن . درخورد و سزاوار و بجا و بموقع نبودن .
تخصیص تناسبیproportional allocationواژههای مصوب فرهنگستاندر نمونهگیری طبقهای، اختصاص دادن نمونۀ کامل به طبقههای متفاوت بهطوریکه تعداد نمونههای منتسبشده به طبقهها متناسب با اندازۀ طبقهها باشد