ناسنجیده گفتنلغتنامه دهخداناسنجیده گفتن . [ س َ دَ / دِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) ناسخته گفتن . نیندیشیده گفتن .
ناسنجیدهلغتنامه دهخداناسنجیده . [ س َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) ناسخته . بی رویه . نااندیشیده . مقابل سنجیده : نکته ٔ ناسنجیده گفتم دلبرا معذور دارعشوه ای فرمای تا من طبعرا موزون کنم . حافظ.رجوع به سنجیده
ناسنجیدهفرهنگ مترادف و متضاد۱. غیرعقلایی، غیرمنطقی، کورکورانه ۲. مهمل، ناساز، نامربوط، نامعقول ≠ سنجیده
ناسنجیده گولغتنامه دهخداناسنجیده گو. [ س َ دَ / دِ ] (نف مرکب ) پریشان گو. که سخن نسنجیده و نامربوط گوید.
ناسنجیده گوئیلغتنامه دهخداناسنجیده گوئی . [ س َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) عمل ناسنجیده گو. پریشان گوئی .
روانکاوی ناسنجیدهwild psychoanalysisواژههای مصوب فرهنگستاننوعی روانکاوی مبتنی بر برداشت سطحی و شتابزده که از روشها و فنون اصلی روانکاوی فاصله میگیرد و به اندرزدهی مستقیم به بیمار و تفسیر رفتار او، پیش از آنکه برای شنیدن آنها آمادگی داشته باشد، میپردازد
نسنجیده گوییلغتنامه دهخدانسنجیده گویی . [ ن َ س َ دَ/ دِ ] (حامص مرکب ) نسنجیده گفتن . ناسنجیده گفتن .
خاملغتنامه دهخداخام . (ص ، اِ) ناپخته . (شرفنامه ٔ منیری ) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 373) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). نپخته . غیرمنضوج . نقیض پخته . (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری ). مقابل پخته . (آنندراج ) (فرهنگ جهانگیری ) (فر
ناسنجیدهلغتنامه دهخداناسنجیده . [ س َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) ناسخته . بی رویه . نااندیشیده . مقابل سنجیده : نکته ٔ ناسنجیده گفتم دلبرا معذور دارعشوه ای فرمای تا من طبعرا موزون کنم . حافظ.رجوع به سنجیده
ناسنجیدهفرهنگ مترادف و متضاد۱. غیرعقلایی، غیرمنطقی، کورکورانه ۲. مهمل، ناساز، نامربوط، نامعقول ≠ سنجیده
ناسنجیدهلغتنامه دهخداناسنجیده . [ س َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) ناسخته . بی رویه . نااندیشیده . مقابل سنجیده : نکته ٔ ناسنجیده گفتم دلبرا معذور دارعشوه ای فرمای تا من طبعرا موزون کنم . حافظ.رجوع به سنجیده
روانکاوی ناسنجیدهwild psychoanalysisواژههای مصوب فرهنگستاننوعی روانکاوی مبتنی بر برداشت سطحی و شتابزده که از روشها و فنون اصلی روانکاوی فاصله میگیرد و به اندرزدهی مستقیم به بیمار و تفسیر رفتار او، پیش از آنکه برای شنیدن آنها آمادگی داشته باشد، میپردازد
ناسنجیدهفرهنگ مترادف و متضاد۱. غیرعقلایی، غیرمنطقی، کورکورانه ۲. مهمل، ناساز، نامربوط، نامعقول ≠ سنجیده