ناشاکرلغتنامه دهخداناشاکر. [ ک ِ ] (ص مرکب )ناسپاس . کافرنعمت . که سپاسگزار نیست . کفور. که ناشکری می کند. مقابل شاکر، به معنی سپاسگزار : گفتم ای باد اینک آنجارفت خواهم پیش اوتو مرا از شاعران ناشاکر فضلش مدان . فرخی .آنکه او شاکر بود
ناشکرلغتنامه دهخداناشکر. [ ش ُ ] (ص مرکب ) ناسپاس . (آنندراج ). ناسپاس . حق نشناس ویژه نسبت به خدای تعالی . (ناظم الاطباء). که شاکر و شکور نیست . که ناشکری می کند. که شکر نعمت نمی گزارد. ناحقگزار. حق ناشناس .