ناشنود آوردنلغتنامه دهخداناشنود آوردن . [ ش ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) ناشنیده گرفتن . نادیده گرفتن . اعتنا و التفات نکردن : آب دیده پیش تو باقدر بودمن نتانستم که آرم ناشنود.مولوی .
ناشنودلغتنامه دهخداناشنود. [ ش ِ ] (ن مف مرکب ) شنیده نشده . (ناظم الاطباء). ناشنوده . ناشنیده . || چیزی که لایق و سزاوار شنیده شدن نباشد. (ناظم الاطباء). || سخن بیهوده . (ناظم الاطباء).
ناپسندلغتنامه دهخداناپسند. [ پ َ س َ ] (ن مف مرکب ) غیرمطبوع . ناگوار. مکروه . (ناظم الاطباء). ناپسندیده . چیزی که پسندیده نباشد. ناخوش آیند. نادلپذیر. مکروه . نامطبوع . نه بدلخواه . بخلاف میل . علی رغم . کریه : عاشقی خواهی که تا پایان بری بس که بپسندید باید ناپس
ناشنودلغتنامه دهخداناشنود. [ ش ِ ] (ن مف مرکب ) شنیده نشده . (ناظم الاطباء). ناشنوده . ناشنیده . || چیزی که لایق و سزاوار شنیده شدن نباشد. (ناظم الاطباء). || سخن بیهوده . (ناظم الاطباء).
ناشنودلغتنامه دهخداناشنود. [ ش ِ ] (ن مف مرکب ) شنیده نشده . (ناظم الاطباء). ناشنوده . ناشنیده . || چیزی که لایق و سزاوار شنیده شدن نباشد. (ناظم الاطباء). || سخن بیهوده . (ناظم الاطباء).