ناصحةلغتنامه دهخداناصحة. [ ص ِ ح َ ] (اِخ ) آبی است معاویةبن حزن بن عبادةبن عقیل را به نجد. (معجم البلدان ).
ناسعةلغتنامه دهخداناسعة. [ س ِ ع َ ] (ع ص ) زن ختنه ناکرده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). الجاریة لم تختن . (معجم متن اللغة). || زن درازپشت یا درازشکم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
مناصحةلغتنامه دهخدامناصحة. [ م ُ ص َ ح َ ] (ع مص ) پند دادن . (آنندراج ) . پند دادن یکدیگر را. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). و رجوع به مناصحت شود.