ناصرخسرولغتنامه دهخداناصرخسرو. [ ص ِ رِ / رْ خ ُ رَ / رُو ] (اِخ ) (حکیم ...) ناصربن خسروبن حارث قبادیانی بلخی مروزی ، ملقب و متخلص به «حجت » و مکنی به ابومعین . از شاعران قوی طبع و قصیده سرایان گران قدر زبان فارسی است . وی در ما
ناصرخسرو اصفهانیلغتنامه دهخداناصرخسرو اصفهانی . [ ص ِ خ ُ رَ / رُ وِ اِ ف َ ] (اِخ ) رجوع به ناصرالدین ، ناصرخسرو اصفهانی شود.
ناصرخسرو اصفهانیلغتنامه دهخداناصرخسرو اصفهانی . [ ص ِ خ ُ رَ / رُ وِ اِ ف َ ] (اِخ ) رجوع به ناصرالدین ، ناصرخسرو اصفهانی شود.
خسرولغتنامه دهخداخسرو. [ خ ُ رَ / رُو ] (اِخ ) نام پدر ناصرخسرو شاعر معروف قرن چهارم هَ . ق . است . رجوع به ناصرخسرو شود.
یاوارلغتنامه دهخدایاوار. (ص ، اِ) در این شعر ناصرخسرو ظاهراً لغتی در یاور است : خردمند با اهل دنیا به رغبت نه صحبت نه کار و نه یاوار دارد. ناصرخسرو.و رجوع به آوار شود.
یاوالغتنامه دهخدایاوا. (ص ، اِ) یاوه . این کلمه به همین صورت در شعر ذیل از ناصرخسرو آمده است : او را مجوی و علم طلب زیرابس کس که او فریفته ٔ یاوا شد. ناصرخسرو.و مرحوم دهخدا آن را «بآوا» تصحیح کرده اند.
ناصرخسرو اصفهانیلغتنامه دهخداناصرخسرو اصفهانی . [ ص ِ خ ُ رَ / رُ وِ اِ ف َ ] (اِخ ) رجوع به ناصرالدین ، ناصرخسرو اصفهانی شود.