ناظورلغتنامه دهخداناظور. (ع اِ) باغبان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ناطور. (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || نگهبان . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). || نظاره . (المنجد). || مهتر قوم که مورد نظر ایشان باشد. سیدالقوم المنظور الیه منهم . (اقرب الموارد) (از المنجد). ناظورة. رجوع به نا
ناجورلغتنامه دهخداناجور. (ص مرکب ) مقابل جور. چیزهای بی مناسبت و از جنس های مختلف . (فرهنگ نظام ). چیزی که جفت و جور با دیگری نباشد. هر دو چیز که با هم مختلف باشند و به یکدیگر شباهت نداشته باشند. (ناظم الاطباء). نامناسب . که جور نیست . که متناسب نیست . ناموافق . که یکدست و یکنواخت نباشد. که به
نازورلغتنامه دهخدانازور. (ص مرکب ) کم زور. بی طاقت . (آنندراج ). سست . ضعیف . کم زور. کم قوت . (ناظم الاطباء). بی زور. ناتوان . ضعیف و عاجز.
ناگزورلغتنامه دهخداناگزور. [ گ ُ ] (ص مرکب ) ناگزیر : از این خوان پرجیفه روزی ندارم بجز آنکه باشد از او ناگزورم . مجد همگر (از آنندراج ).رجوع به ناگزیر و ناگزر شود.
ناجوردیکشنری فارسی به عربیاحمق , اشف , بعيدا , خاطي , غير متوافق , غير مستوي , غير ملائم , غير مناسب , متباين , متنافر , متناقض
ناظورةلغتنامه دهخداناظورة. [ رَ ] (ع اِ) مهتر که در هر امور منتظر او باشند، واحد و جمع و مؤنث و مذکر در وی یکسان است . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). مهتری که در همه ٔ کارها منتظر وی باشند. (ناظم الاطباء). نظورة. نظیرة. نظور. السید ینظر الیه . (معجم متن اللغة). ناظور. (از المنجد). || محبوبه . م
ناطورلغتنامه دهخداناطور. (ع اِ) باغبان انگور و خرما. (منتهی الارب ). ناطر. حافظ رزستان و نخلستان . (از معجم متن اللغة). باغبان رزستان و نخلستان . (ناظم الاطباء). حافظ الکرم و النخل . (از اقرب الموارد). حافظالکرم . (المنجد). رزبان . (زمخشری ). ناظور. ناظوره . نگاهبان . رزوان . ج ، نُطّار. نطرة.
نگاهبانلغتنامه دهخدانگاهبان . [ ن ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) نگاه دارنده ٔ چیزی و حفاظت کننده ٔ آن . (آنندراج ). حافظ.(مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). حارس . محافظ. (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). نگهدارنده . (ناظم الاطباء). حفیظ. وکیل . (مهذب الاسماء) (ترجمان القرآن ). رقیب . (ترجمان القرآن )
ناظورةلغتنامه دهخداناظورة. [ رَ ] (ع اِ) مهتر که در هر امور منتظر او باشند، واحد و جمع و مؤنث و مذکر در وی یکسان است . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). مهتری که در همه ٔ کارها منتظر وی باشند. (ناظم الاطباء). نظورة. نظیرة. نظور. السید ینظر الیه . (معجم متن اللغة). ناظور. (از المنجد). || محبوبه . م
طرف الناظورلغتنامه دهخداطرف الناظور. [ طَ فُن ْ نا ] (اِخ ) شهری است در اسپانیا. (الحلل السندسیه ج 1 ص 112).