ناقدلغتنامه دهخداناقد. [ ق ِ ] (ع ص ) سره کننده ٔ درهم ها. (ناظم الاطباء). تمیزدهنده ٔ میان پول سره و ناسره . (فرهنگ نظام ). صراف . (از سمعانی ). سیم گزین . (مهذب الاسماء) (ملخص اللغات ). سره کننده ٔ درم و دینار. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). صیرفی . (از الانساب سمعانی ). سره گر. نقاد <span clas
ناقدفرهنگ فارسی عمید۱. کسی که چیزی را مورد نقد و بررسی قرار میدهد، خصوصاً سخن.۲. کسی که پول خوب را از بد جدا کند؛ سرهکننده؛ زرسنج.
ناقطلغتنامه دهخداناقط. [ ق ِ ] (اِخ ) محمدبن عمران ناقط. از اهل بصره است . وی از عبداﷲ صفار و از او طبرانی روایت کند. (از الانساب سمعانی ص 551).
ناقضلغتنامه دهخداناقض . [ ق ِ ](ع ص ) شکننده . (آنندراج ). آنکه به زور و قوت میشکند. || آنکه می شکند عهد و پیمان را. (ناظم الاطباء). || بازکننده ٔ تاب رسن و جز آن . (آنندراج ). آنکه بازمی کند تاب ریسمان و جز آن را. (ناظم الاطباء). اسم فاعل است از نقض . رجوع به نقض شود.
ناقطلغتنامه دهخداناقط. [ ق ِ ] (ع ص ) نقیط. بنده ٔآزادکرده . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). بنده ای که آن را بنده ای آزاد آزاد کرده باشد. (ناظم الاطباء). مولی المولی . (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد). عبدالعبد. (المنجد). بنده ٔ آزاد و آزادکرده . (آنندراج ).
ناکتلغتنامه دهخداناکت . [ ک ِ] (ع ص ) اسم فاعل از نکت است . رجوع به نکت شود. || شتر که آرنج وی برگردد و بر پهلو خورد و مجروح سازد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
ناکثلغتنامه دهخداناکث . [ ک ِ ] (ع ص ) شکننده ٔ عهد و پیمان . (ناظم الاطباء). شکننده ٔ عهد. (از اقرب الموارد). نکاث . (معجم متن اللغة). پیمان شکن . عهدشکن . || برهم زننده . گسلنده . (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة).
ناقدیلغتنامه دهخداناقدی . [ ق ِ ] (اِخ ) اسماعیل بن عبدالوهاب ناقدی ، مکنی به ابوابراهیم . از راویان حدیث است و در قرن چهارم هجری میزیسته . (از الانساب سمعانی ).
داود ناقدلغتنامه دهخداداود ناقد. [ وو و دِ ق ِ ] (اِخ ) از دینار و درم سنجان بوده است . و اطلاعاتی از وی در باره ٔ درهم و دینار مرویست . (النقود العربیة ص 12 و 13).
ناقد هرویلغتنامه دهخداناقدهروی . [ ق ِ دِ هَِ رَ ] (اِخ ) مؤلف تذکره ٔ صبح گلشن او را از موزون طبعان هرات دانسته و این بیت را از وی نقل کرده است :هوس می است و نقلم ز دو لعل فتنه جوئی چه بلا خیال خامی چه کشنده آرزوئی .بیش از این اطلاعی ازحال او به دست نیامد.
ناقد هرویلغتنامه دهخداناقدهروی . [ ق ِ دِ هَِ رَ ] (اِخ ) مؤلف تذکره ٔ صبح گلشن او را از موزون طبعان هرات دانسته و این بیت را از وی نقل کرده است :هوس می است و نقلم ز دو لعل فتنه جوئی چه بلا خیال خامی چه کشنده آرزوئی .بیش از این اطلاعی ازحال او به دست نیامد.
ناقدیلغتنامه دهخداناقدی . [ ق ِ ] (اِخ ) اسماعیل بن عبدالوهاب ناقدی ، مکنی به ابوابراهیم . از راویان حدیث است و در قرن چهارم هجری میزیسته . (از الانساب سمعانی ).
داود ناقدلغتنامه دهخداداود ناقد. [ وو و دِ ق ِ ] (اِخ ) از دینار و درم سنجان بوده است . و اطلاعاتی از وی در باره ٔ درهم و دینار مرویست . (النقود العربیة ص 12 و 13).