نالشلغتنامه دهخدانالش . [ ل ِ] (اِمص ) ناله . آواز بلند که از سوز دل برآید. (بهار عجم ) (آنندراج ). زاری . فریاد و گریه با بانگ . نالیدن . (از ناظم الاطباء). آه و زاری . ناله : بدو گفت رستم که نالش چه سودکه از آسمان بودنی کار بود. فردوسی (
چنگالشchelationواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی شیمیایی شامل تشکیل یک ترکیب ناجور که دارای حداقل یک کاتیون فلزی در همتافتها یا یون هیدروژن است، چنانکه کاتیون فلزی در چنگالهای از پیوندهای همتافت گرفتار میشود
نالشلغتنامه دهخدانالش . [ ل ِ] (اِمص ) ناله . آواز بلند که از سوز دل برآید. (بهار عجم ) (آنندراج ). زاری . فریاد و گریه با بانگ . نالیدن . (از ناظم الاطباء). آه و زاری . ناله : بدو گفت رستم که نالش چه سودکه از آسمان بودنی کار بود. فردوسی (
نالشلغتنامه دهخدانالش . [ ل ِ] (اِمص ) ناله . آواز بلند که از سوز دل برآید. (بهار عجم ) (آنندراج ). زاری . فریاد و گریه با بانگ . نالیدن . (از ناظم الاطباء). آه و زاری . ناله : بدو گفت رستم که نالش چه سودکه از آسمان بودنی کار بود. فردوسی (