نالیدنگویش اصفهانی تکیه ای: benâli طاری: nâlây(mun) طامه ای: nâlâɂan طرقی: nâlâymun کشه ای: nâlâymun نطنزی: nâlâɂan
نالیدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. زاریدن، زاری کردن، ضجر، مویه کردن، موییدن، ناله کردن ۲. تضرع کردن، شکایت کردن، شکوه کردن، گلایه کردن
نالیدندیکشنری فارسی به انگلیسیbemoan, complain, gripe, grizzle, mope, repine, ululate, whimper, whine
نالیدنلغتنامه دهخدانالیدن . [ دَ ] (مص ) زاریدن . با آواز بیان اندوه خویش کردن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). فریاد و فغان کردن . گریستن . (آنندراج ). زاریدن . افغان کردن . به آو
دوام کردنلغتنامه دهخدادوام کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پاییدن . پایستن . پایدارماندن . پایداری کردن . (یادداشت مؤلف ) : آن بوی گل و سنبل و نالیدن بلبل خوش بود دریغا که نکردند دو
نوآموزیلغتنامه دهخدانوآموزی . [ ن َ / نُو ] (حامص مرکب ) نوآموز بودن . تازه کاری . مبتدی بودن . ماهر و کامل نبودن : نالیدن بلبل ز نوآموزی عشق است هرگز نشنیدیم ز پروانه صدایی . حزین
حزین لاهیجیلغتنامه دهخداحزین لاهیجی . [ ح َ ن ِ ] (اِخ ) شیخ محمدعلی بن ابوطالب زاهدی گیلانی اصفهانی است که به شیخ علی حزین شهرت دارد. وی در 1692م . / 1103 هَ . ق . بزاد و در بنارس هند
دریغالغتنامه دهخدادریغا. [ دِ / دَ ] (صوت ) در این لفظ الف زائد است و می تواند که برای ندبه باشد که در آخر مندوب زائد کنند برای مد صوت ؛ و «خان آرزو» نوشته که الف دریغ رابط بود ب