نامرحوملغتنامه دهخدانامرحوم .[ م َ ] (ص مرکب ) رحمت ناشده . دشنامی است مرده را. نفرین گونه ای است مرده را. مرده ای را که مکروه دارند بجای «مرحوم » او را نامرحوم گویند. (یادداشت مؤلف ).
نامحروملغتنامه دهخدانامحروم . [ م َ ] (ص مرکب ) محروم ناشده . || در تداول ، عوام این کلمه را بجای محروم به کار برند: از دیدار شما نامحروم شدم ؛ محروم شدم .
نامبرورلغتنامه دهخدانامبرور. [ م َ ] (ص مرکب ) نامقبول . ناپسندیده . || نامرحوم . نامغفور. مقابل مبرور. رجوع به مبرور شود.
ناآمرزیدهلغتنامه دهخداناآمرزیده .[ م ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) غیرمرحوم . نامرحوم . نیامرزیده . || در تداول عوام ، ملعون . لعنتی .