نامزدیلغتنامه دهخدانامزدی . [ زَ ] (حامص مرکب ) نامزد بودن .- جشن نامزدی ؛ مراسمی که نامزد شدن پسر و دختر جوان را برپا کنند. آئینی که پیش از ترتیب مجلس عقد برپای دارند و در آن زن و شوهر آینده حلقه ٔ مخصوص نامزدی را به انگشت یکدیگر کنند و خود را به همسری یکدیگر مخصوص
ترشيحدیکشنری عربی به فارسینامزدي , داوطلبي , کانديد(بودن) , از صافي گذراندن , تصفيه , پالا يش , نام گذاري , کانديد , تعيين , نامزدي (در انتخابات)
نامزدیلغتنامه دهخدانامزدی . [ زَ ] (حامص مرکب ) نامزد بودن .- جشن نامزدی ؛ مراسمی که نامزد شدن پسر و دختر جوان را برپا کنند. آئینی که پیش از ترتیب مجلس عقد برپای دارند و در آن زن و شوهر آینده حلقه ٔ مخصوص نامزدی را به انگشت یکدیگر کنند و خود را به همسری یکدیگر مخصوص
نامزدیلغتنامه دهخدانامزدی . [ زَ ] (حامص مرکب ) نامزد بودن .- جشن نامزدی ؛ مراسمی که نامزد شدن پسر و دختر جوان را برپا کنند. آئینی که پیش از ترتیب مجلس عقد برپای دارند و در آن زن و شوهر آینده حلقه ٔ مخصوص نامزدی را به انگشت یکدیگر کنند و خود را به همسری یکدیگر مخصوص
حلقه نامزدیفرهنگ فارسی معین( ~ زَ) (اِمر.) حلقه ای معمولاً از طلا که مرد و زن در هنگام نامزدی در انگشت یکدیگر کنند.
حلقة نامزدیگویش اصفهانی تکیه ای: halqa طاری: halqa طامه ای: halqa طرقی: halqa کشه ای: halqa نطنزی: halqa