نملیلغتنامه دهخدانملی . [ ن َ ] (ص نسبی ) موری .مورچه ای . چون مورچه . (یادداشت مؤلف ). || انخراقی در قرنیه ، گودتر از مورسرج . (یادداشت مؤلف ). || قسمی از نبض . (یادداشت مؤلف ). نبض نملی آن است که نبض در غایت خردی و به صورت مورچه ضربان یابد. (رگشناسی ابن سینا، از فرهنگ فارسی معین ).
نملیلغتنامه دهخدانملی . [ ن َ لا ] (ع ص ) امراءة نملی ؛ زنی که به جائی قرار نگیرد. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). زنی که در جایش آرام نگیرد. (از اقرب الموارد).
حس نملیلغتنامه دهخداحس نملی . [ ح ِس ْ س ِ ن َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مورمور شدن . احساس مورمور. گزگز. حالت سوزن سوزن شدن .
ابوحسان نملیلغتنامه دهخداابوحسان نملی . [ اَ ؟] (اِخ ) محمدبن حسان . یکی از طیبت گران و ادباست و او معاصر متوکل خلیفه بوده و با متوکل حکایاتی دارد. او راست : کتاب برجان و حباحب فی اخبار النساء و الباه . کتاب صغیر، هم در آن معنی . کتاب البغاء. کتاب السحق . کتاب خطاب المکاری لسجادیة البقال . (ابن الندی
قاسيدیکشنری عربی به فارسیبيرحم , ظالم , ستمکار , ستمگر , بيدادگر , تند , درشت , خشن , ناگوار , زننده , ناملا يم , سخت دل , بي عاطفه , سرخت , لجوج , سنگدل , پي مانند , سفت , محکم , شق , با اسطقس , شديد , زمخت , بادوام , سخت , دشوار