ناهراسانلغتنامه دهخداناهراسان . [ هََ ] (ق مرکب ) بدون هراس . مقابل هراسان . رجوع به هراسان شود. || (نف مرکب ) نترسنده . بی باک . متهور.
نوارویسانCestodaواژههای مصوب فرهنگستانردهای از پهنکرمتباران که نواریشکل و فاقد اندام گوارشی که انگل لولۀ گوارشی مهرهداران هستند و برای چسبیدن به لولۀ گوارش میزبان از کمارۀ (scolex) بادکشدار استفاده میکنند
ناهراسلغتنامه دهخداناهراس . [ هََ ] (نف مرکب ) بی باک . ناهراسنده . ناهراسان . بی هراس . نترس : صد بار تیغ قهر کشیدی و همچنان می آید از پی تو دل ناهراس من .بابافغانی (از آنندراج ).
هراسانلغتنامه دهخداهراسان . [ هََ ] (نف ، ق ) ترسان .بیمناک . نگران . (یادداشت به خط مؤلف ) : ز پیکان من شیرترسان بودز خم کمندم هراسان بود. فردوسی .اگر چند بد کردن آسان بودبفرجام زو دل هراسان بود. فردوسی .<