ناهیختهلغتنامه دهخداناهیخته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) ناآهخته . ناهخته . نیاهیخته . مقابل آهیخته . رجوع به آهیخته شود.
نواختهلغتنامه دهخدانواخته . [ ن َ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) تسلی داده شده . دستگیری شده . مهربانی کرده شده . (ناظم الاطباء). نوازش کرده شده . مورد نوازش و اکرام و تفقد قرارگرفته . نعت مفعولی از نواختن است . رجوع به نواختن شود.- نواخته داشتن </spa
یک نواختیلغتنامه دهخدایک نواختی . [ ی َ / ی ِ ن َ ] (حامص مرکب ) یک دستی . همواری . (یادداشت مؤلف ). رجوع به همواری و یک دستی شود.